چرا زنان می خواهند لاغر باشند

به گزارش مجله سفرنامه ترکیه، صدای آمبولانس می پیچد، پروین خانم می گوید: ببین دوباره فرزانه چی خورده. ساکنین کوچه قنبری می دانند هر بار که آمبولانس می آید، بیمارش فرزانه است. فرزانه بای پس معده نموده و امان از روزی که هوس کند یک لقمه بیشتر از ظرفیت معده اش غذا بخورد، همه اهل کوچه باخبر می شوند.

چرا زنان می خواهند لاغر باشند

به گزارش خبرنگاران، رویا مثل گونی سیب زمینی شده. رؤیا آرایشگر چند خانمی است که دور هم نشسته اند و او را سوژه نموده اند. رؤیا چربی های شکمش را در آورده و به جاهای دیگر بدنش تزریق نموده: روزهای اول خوب شده بود اما حالا که چربی ها شل شده، همه بدنش آویزان شده.

کم نیستند زنانی که برای داشتن ظاهری بهتر، راهی کلینیک های زیبایی می شوند و حتی خودشان را به دست جراحان می سپارند اما نه زن هایی که با مدل های مختلف جراحی و پیکرتراشی بدون تحمل سختی، چربی هایشان را از دست می دهند و نه آنهایی که با رژیم های سخت کیلو کیلو سبک می شوند، هیچ وقت از اندامشان راضی نمی شوند و بیشتر آنها چاق می مانند. در بیشتر کلینیک های لاغری مشتریان زن هستند. آنها در هر مهمانی و دورهمی ای از رژیم و برنامه غذایی شان صحبت می نمایند. پای صحبت هایشان که بنشینی، در حد متخصص تغذیه تجربه دارند و می توانند بهت مشاوره بدهند. سؤال این است که چرا برای زنان چاق بودن مسئله است و برای داشتن ظاهر بهتر این همه انرژی می گذارند؟ مرجان علی احمدی یکی از زنانی است که از 20 سال گذشته درگیر رژیم شده، 3 بار جراحی نموده؛ ابدومینو پلاستی، ساکشن بازو و کمر و اسلیو معده. داستان مرجان شاید داستان خیلی از زنانی باشد که دچار چاقی اند.

مرجان وزن کمتر از 4 کیلو را تجربه ننموده: موقع تولد 4 کیلو بودم. 4 سال شیر مادرش را خورده و در این مدت مادرش انواع یاریی ها و معجون های تقویتی مثل شیرخشک، عسل، تخم مرغ و... را هم شبانه روزی به او رسانده تا مسئله ای برایش پیش نیاید. بعد از این هم که او را از شیر دریافتد، بستنی، شکلات، پشمک و... خوراک روزانه اش شده: یک بار مهد ناهار می خوردم، در بیمارستان محل کار مادرم، سوپ مریض ها را می خوردم و بعدش به خانه می رفتیم و باز هم ناهار می خوردم. همواره گشنه بودم.

دردسرهای چاقی از دوران هدایت برای مرجان آغاز شد. از پوشیدن گن های سفت تا دختر تپل را لاغرتر نشان بدهد: قارچ پرورش می دادم و باید آب آن قارچ ها را می خوردم. غرولندهای پدر با رستوران گردی ها همراه بود:

دوست نداشت چاق باشم ولی همچنان بهترین رستوران ها را هم می رفتیم. مدرسه ناهار می داد ولی خودم هم ناهار می بردم تا دو وعده بخورم. با آغاز دبیرستان توجه مرجان هم به ظاهرش بیشتر شد: دوست داشتم لاغر باشم و موهای بلند داشته باشم ولی اینجوری نبود. اولش خیلی اهمیت نمی دادم. اما برخی ها می گفتند تو تپلی باهات دوست نمی شیم. برای همین با دختر همسایه رژیم دریافت را آغاز کردم. هر کسی هم دکتر تغذیه می رفت به من می گفت چی بخور و چی نخور اما من نمی توانستم تحمل کنم و یواشکی می خوردم. حتی روزه هم که می گرفتم غذا می خوردم.

با رفتن به دانشگاه در یکی از شهرستان ها، فست فود هم به لیست غذاهای مرجان اضافه شد. او با اضافه وزن بیشتری به تهران برگشت و روحیه اش را هم از دست داد: آمدم دیدم، همه دارند لاغر می نمایند. من هم ورزش را آغاز کردم. چند ساعت ورزش می کردم. به خاطر همین چربی های بدنم سفت شد. رژیم ها روی بدن مرجان تأثیری نمی گذاشت: رژیم که می گرفتم، عصبی می شدم. نخوردن من را عصبی می کرد، یواشکی می خوردم. شب ها از ترس پدرم، غذاهای رژیمی می خوردم، ولی گشنه می شدم و خوراکی ها را لای آستین و جیبم قایم می کردم و دزدکی در اتاقم آن ها را می خوردم. یا بیرون خوراکی می خریدم و شب ها می خوردم، آشغال هایش را هم صبح با خودم می بردم تا کسی نبیند. ولع خوردن داشتم. یک مدت قرص های لاغری می خوردم ولی احساس خفگی به من دست می داد. یک مدت آمپول لاغری می زدم آن هم جواب نداد. هر بار 12-10 کیلو کم می کردم ولی دوباره می خوردم و بیشتر چاق می شدم.

بعد از اینکه هیچ یک از این راه ها جواب نداد، مرجان تصمیم گرفت جراحی کند: احساس ضعف می کردم، فکرمی کردم در درونم چیزی ندارم. با خندیدن و شوخی کردن می خواستم خودم را مطرح کنم و خودم را در دل بقیه جا کنم. سر کار می رفتم، دانشگاه رفته بودم ولی هیچ مردی از من خواستگاری ننموده بود. همه دوستان دوره مدرسه و دانشگاه ازدواج نموده بودند، اما من مجرد بودم. شکمم خیلی بزرگ بود و برای اینکه عرق سوز نشوم، مدام باید پودر بچه می زدم. موقع خواب اذیت می شدم. 30 سالم که شد، دخترخاله ام گفت تا شکم بزرگت را جمع نکنی، هیچ مردی از تو خوشش نمی آید. گفتم جراحی می کنم، دختر تپلی می شوم که شکم ندارد. دکتر گفت شکمت خیلی بزرگ است و ابدو ریسک بالایی دارد اما من و خانواده ام قبول کردیم که جراحی کنم. عمل دردناک و سختی بود.

اول لیپوماتیک کردم و بعد ابدومینوپلاستی. شکمم تخت شد و اعتماد به نفسم بالا رفت. اما جای عمل عفونت کرد. یک مدت می رفتم دکتر تا عفونت ها را خارج کنم. 4-3 سال گذشت تا چاقی ها از شکم به ران و باسن آمد. من به چیزهایی که می خواستم نرسیدم. زانو درد و کمردرد داشتم. کانال های عصبی دستم مشکل پیدا کرد و دکتر گفت لاغر نشوی به جراحی احتیاج پیدا می کنی. در این مدت بازوها و پهلوهایم را هم لیفت کردم. اما باز سایز بزرگی بودم که برایش لباسی نبود. خجالت می کشیدم. تصمیم گرفتم اسلیو معده کنم. شب قبل از جراحی یک ساندویچ همبرگر بزرگ و یک پیتزای بزرگ با همه مخلفات سفارش دادم و خوردم.

3 سال از اسیلو معده ام گذشته. دیگر غذا برایم هیچ لذتی ندارد. موهایم ریخته، پوست بدنم شل شده. 80کیلو شده بودم اما بعد از یک تصادف و یک سفر 5 کیلو چاق شدم. الان به مرز 40 سالگی رسیده ام. باز هم از اینکه کسی بدنم را ببیند خجالت می کشم. از خودم راضی نیستم. باز هم به نظرم بقیه خوش هیکل اند و من نه. دلم برای خنده و شیطنت های روزهای چاقی تنگ شده. الان خیلی آرام تر شده ام و خنده های قبل را ندارم. مثل آن روزها فعال نیستم. هنوز هم دوست دارم 15کیلوی دیگر کم کنم، پوستم را جراحی کنم تا ادامه زندگی برایم بهتر گردد.

  • زنان، مشاوره می خواهند نه جراح

فاطمه تقی زاده، روانشناسی است که در یک کلینیک جراحی که بای پس معده انجام می دهد، کار می نماید. او از تجربه ای که در این سال ها به دست آورده، می گوید: زنان می گویند برای سلامتی می خواهند لاغر شوند اما من می گویم سلامتی کشک است، مشکل از عزت نفس زنان است. آنها فکر می نمایند با لاغرشدن عزیز می شوند اما به لاغرشدن هم راضی نمی شوند و سراغ کارهای دیگر می فرایند. موضوع این است که زنان بدن های خودشان را دوست ندارند. از نگاه پزشکی به این موضوع نگاه نمی کنم، هر چند از نظر پزشکی هم همه چاقی ها ریسک بیماری های قلبی و فشار خون و دیابت را ندارند، مگر لاغرها دچار این بیماری ها نمی شوند؟

موضوع تبلیغاتی است که انجام می گردد و مدام تأکید می نماید که تو به اندازه کافی خوب نیستی و بیا من یاریت کنم که خوب شوی. ما دائم درگیر تبلیغاتی هستیم که از یک طرف ما را چاق می نمایند، مثل مک دونالد، پپسی، کوکاکولا، چیپس ها و فست فودها و از طرف دیگر تبلیغاتی وجود دارد که می خواهند ما را لاغر نمایند. می گویند چاقی چیز خیلی بدی است، بیا من یاری کنم سریع کاهش وزن پیدا کنی و به وزن دلخواهت برسی. با رژیم، دارو و... لاغر می شوی. دارو یکی از پرسودترین تجارت های جهانی است. در مقاله ای خواندم؛ آمریکا با دارویی که برای درمان قطعی سلولیت ها تبلیغ نموده، در کمتر از یک سال16میلیارد دلار سود داشته.

حالا موضوع این است که اصلا سلولیت بیماری نیست که بخواهد درمان گردد. لاغرها هم می توانند سلولیت داشته باشند.

آدم هایی که عزت نفس پایینی دارند، درگیر این تبلیغات شده و از درون تهی می شوند. به خودشان می گویند من به اندازه کافی خوب نیستم و باید کاری کنم که دوست داشتنی شوم، شوهرم دوستم داشته باشد، بچه هایم دوستم داشته باشند و از همه مهمتر اینکه جامعه من را بپذیرد.

با یکی از غول هایی که تجهیزات بای پس معده را می فروشد، صحبت می کردم، نگاهش به آدم های چاق، نگاه انسانی نبود، می گفت این چاق چمبه ها که حقشان است. این مرد، نمادی از بخش عمده ای از جامعه است که نگاه تحقیرآمیزی به آدم های چاق دارد و تصورش این است که این آدم ها خنگ، بی اراده و سست هستند. این نگاه از دوران کودکی به آدم های چاق القا می گردد؛ نمونه اش موقع پرو لباس است که همواره می گویند سایز شما را نداریم. اینها باعث می گردد که طرف به خودش بگوید حتما من ایرادی دارم و تصمیم بگیرد معده اش را جراحی کند.

جامعه چاقی را مهم ترین معضل زندگی یک زن معرفی می نماید و زن فکر می نماید اگر چاق نباشد همه مسائلش حل می گردد؛ شوهرش به او خیانت نمی نماید، بچه اش به حرفش گوش می دهد، جامعه نگاه فرهیخته به او دارد و... اما می بیند که بعد از لاغر شدن هم مسائل همچنان پابرجا هستند. عزت نفس چیزی نیست که از بیرون آن را به ما بدهند، آن را باید یاد بگیریم. اما نه آموزش و پرورش به ما گفته عزت نفس چی هست، نه خانواده و نه جامعه. از یکی عزت نفس را بگیری، هر بلایی که بخواهی می توانی سرش بیاوری. کسی که عزت نفس داشته باشد، می گوید کی گفته من چاق و زشتم، من خیلی هم خوبم.

در این چند ساله من خیلی از آدم ها را دیده ام که با جراحی معده جانشان را از دست داده اند. آنها هم که زنده مانده اند، بعدا دچار مشکل شده اند. در کلینیکی که من هستم، جراح آن انسان خوبی است. او از بیمارانش می خواهد به یاری روانشناس لاغر شوند. اگر بیماران قانع شوند با روانشناسی یاریشان می کنیم اما موضوع این است که بیشتر زنان تحمل ندارند یک سال زمان بگذارند، می خواهند سریع به لاغری برسند. برخی ها مثل کسانی که پرخوری عصبی دارند، اصلا مناسب بای پس نیستند. این جراحی برای آنها خطر مرگ دارد. موردی داشتیم که جراحی کرد اما با خوردن یک کتلت 5 بار به اتاق عمل رفت. متأسفانه زنانی که می خواهند جراحی نمایند، فقط بهاره رهنما و نعیمه نظام دوست(بازیگران) را می بینند، عواقب این جراحی را نمی بینند. خیلی ها زیر عمل می میرند، عفونت می نمایند و یا به کما می فرایند. به نظر می رسد زنان بیشتر از اینکه به لاغری احتیاج داشته باشند، به یک روانشناس احتیاج دارند. مردان هم بای پس معده می نمایند اما آنها با وزن هایی بالای 180کیلو درخواست این جراحی را دارند اما زنان با اضافه وزن 20 و 30 کیلو هم حاضرند تن به این جراحی بدهند.

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 15 دی 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: turkeyro.ir شناسه مطلب: 768

به "چرا زنان می خواهند لاغر باشند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا زنان می خواهند لاغر باشند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید