سفرنامه شمال؛ از بلندای کوه تا فراز دریا
به گزارش مجله سفرنامه ترکیه، شاید سفر به شمال ایران، سفری تکراری باشد؛ اما می توان با کمی ماجراجویی، تجربه های نو و تکرار نشدنی کسب کرد. در این سفرنامه، همراه خبرنگاران باشید.
سفر به شمال کشور را، چه در زمان های شلوغ سال و چه در زمان های خلوت آن، خیلی از ما تجربه نموده ایم؛. با توجه به هوای مساعد و مطلوب فصل بهار و البته خلوتی نسبی شمال، من و همسفرانم تصمیم گرفتیم به منطقه هچیرو در نزدیکی چالوس برویم.
در ادامه توجه شما را به این سفرنامه جلب می کنم.
همان طور که احتمالا می دانید، از شرق و غرب تهران می توان به جاده چالوس رفت؛ از غرب از آزادراه تهران-کرج و از شرق از پیست دیزین و گاجره. اگر نظر من را بخواهید چشم انداز ها زیبای گاجره را شخصا ترجیح می دهم؛ اما از طرفی جاده گاجره شرایط نامطلوب تری نسبت به سمت غرب دارد. تصمیم جمع هم مسیر آزادراه تهران-کرج بود.
به هر ترتیب در ساعت 8:30 صبح آدینه، از تهران راهی سفر شدیم. از بزرگراه همت که می گذشتیم، نظاره گر ساخت و سازهای بی رویه آن منطقه بودم. تا جایی که چشم کار می کرد، تمامی نداشت.
پس از نیم ساعت، از آزادراه وارد جاده چالوس شدیم. از آنجایی که هیچ کدام صبحانه نخورده بودیم، پس از طی کردن 10 کیلومتر برای صرف صبحانه در رستورانی بین راهی توقف کردیم. هوا نیمه ابری بود. نسیمی صبحگاهی برگ درختان را تکان می داد. رودخانه کرج نیز خروشان بود و صدای دلنشین آب در فضا جاری بود. پس از گذشت یک ساعت و صرف املت و نیمرو، ادامه مسیر را در پیش گرفتیم.
در طول مسیر از سد کرج که می گذشتیم، متوجه شدم که نسبت به سال های اخیر ظرفیت بیشتری از سد پر است. به طوری که تنها 4،3 متر از بالاترین خط سطح آب، پایین تر بود. البته این موضوع با بارندگی های اخیر چندان هم غیر عادی به نظر نمی رسد.
در ادامه مسیر از چشم انداز ها زیبایی عبور می کردیم. چند کیلومتری از سیاه بیشه که گذشتیم، مجددا توقف کردیم. در این موقع بود که چای را با چشم مقدارای بی نظیری از کوه های کوتاه و بلند و البته سبز صرف کردیم و محو طبیعت شده بودیم. پس از استراحتی کوتاه حرکت کردیم و دیگر توقفی نداشتیم. با آزادراه نسبتا نو مرزن آباد به چالوس، زودتر هم به مقصد رسیدیم.
ساعت 1 بعد از ظهر بود که به هچیرود رسیدیم. به شهر که رسیدیم متوجه شدم که با ساخت و سازهای اخیر در این منطقه نیز دیگر دریا از جاده ساحلی پیدا نیست. تصمیم گرفتیم قبل از اینکه به اقامتگاهمان برویم، ناهار بخوریم تا با خیال راحت، روز خود را داشته باشیم. به یکی از رستوران های ساحلی رفتیم. آن موقع بود که دریا را دیدم. آب آرام و بدون موج بود. ساحل هم کاملا خلوت بود. ناهار را با چنین چشم انداز ای از دریا صرف کردیم.
ساعت 3:30 به محل اقامتمان رسیدیم. قرار بر این شد که چند ساعتی استراحت کنیم. پس از آن به ساحل رفتیم تا دریا را ببینیم. آب از آب تکان نخورده بود. دقیقا به همان آرامی ظهر بود.
شب هنگام بود که راهی منطقه متل قو شدیم. از محل اقامت ما تا متل قو نزدیک به نیم ساعت راه بود. من سال پیش متل قو را دیده بودم اما برای کسانی مانند همسفران من که این منطقه را چند سالی است ندیده اند، خیلی تعجب آور است. این منطقه بسیار پیشرفت نموده است؛ از کافه های کوچک و بزرگ گرفته تا رستوران های دو طبقه و ساحلی، از مغازه های کوچک تا فروشگاه های زنجیره ای. از طرفی هم برج های سه قلوی این منطقه رونق و شلوغی زیادی را با خود به متل قو آورده است. پروژه برج های سه قلو هنوز به اتمام نرسیده است؛ اما مرکز خرید آن در دو طبقه پایینی افتتاح شده است. بعلاوه گویا قرار است، یکی از این سه برج نمایندگی هتلی ایتالیایی و بین المللی گردد.
پس از گشت وگذار در سطح شهر و بستنی خوردن به ساحل متل قو رفتیم. ساحل این منطقه به مراتب از ساحل های محل اقامت ما شلوغ تر بود. انواع و اقسام وسایل بازی و ورزش های آبی نیز پیدا می شد. برای صرف شام نیز به یکی از رستوران های متل قو در رو به روی برج ها رفتیم. پیتزای این رستوران نیز مانند فضایش خوب بود. به هر ترتیب پس از صرف شام به هچیرود برگشتیم.
صبح روز بعد با صحنه ای زیبا از دریا و آسمان بیدار شدم. افقی بین این دو پیدا نکردم. هوا نیمه ابری بود. دریا حتی از روز قبل هم آرام تر بود.
طبق برنامه ریزی که داشتیم، تصمیم گرفتیم به شهرک گردشگری نمک آبرود برویم. به ورودی شهرک که رسیدیم از متصدی آن بروشوری گرفتیم تا از تفریحات این شهرک آگاه شویم. ورودی برای هر ماشین 5000 تومان بود. جلوتر که رفتیم با خواندن بروشور، تصمیم گرفتیم به سراغ تله کابین، سورتمه و کارتینگ برویم.
اول از همه، از تله کابین آغاز کردیم. بلیط برای هر نفر 26,000 تومان است. از آنجایی که در زمان شلوغی از شمال نبودیم، صف بلندی هم در کار نبود و فقط یکی از دو خط تله کابین مشغول به کار بود. به گفته مسئول بلیط فروشی، در روزهای شلوغ سال ممکن است 3 ساعت در صف منتظر بمانید. به هر ترتیب سوار کابین های چهار نفره شدیم. خط 1 تله کابین نمک آبرود 13 دقیقه زمان می برد تا به خاتمهی مسیر برسد.
در طول مسیر تپه ها و کوه های کوچک و بزرگ را یکی پس از دیگری می گذراندیم. به خاتمه که رسیدیم، در تفرجگاه ساخته شده در بالای کوه به استراحت پرداختیم. هوا بی نظیر بود. بساط چای و آش هم برقرار بود.
پس از یک ساعت به تله کابین برگشتیم. مسیر برگشت بسیار زیباتر بود؛ چراکه نمایی از شهر و دریا را پیش رو داشتیم که دائما بزرگ تر می شدند. در ادامه ، ویدیوی تایم لپسی از مسیر برگشت را می بینید.
پس از تله کابین نوبت به سورتمه رسید. یک گاری کوچک که نهایتا ظرفیت دو نفر را دارد. بلیط سورتمه برای هر نفر 25,000 تومان است. در ابتدا این گاری از طریق یک کابل به بالاترین نقطه مسیر راهنمایی می گردد و بعد از آن از روی ریل سقوط آزاد می نماید. دو اهرم نیز در چپ و راست این گاری حکم ترمز را دارند.
بدون هیچ تردیدی، سورتمه یکی از برترین تفریحات این منطقه است. تصور کنید در این فصل از سال، مسیر جنگلی تا چه مقدار می تواند زیبا باشد. قبل از سوار شدن می خواستم در طول مسیر فیلم بگیرم ولی آن قدر خوب و هیجان انگیز بود که بی خیال فیلم شدم و از مسیر لذت بردم. ضمناً در برخی از نقاط مسیر، عکاس آماده عکس گرفتن از شما است.
بعد از سورتمه، به کارتینگ رفتیم. بدون هیچ مقدمه ای، اگر تا به امروز کارتینگ را تجربه نموده اید از این بازی در نمک آبرود بگذرید؛ چراکه هیچ چیز نوی برای شما به همراه ندارد. هزینه آن هم برای 6 دقیقه نفری 30,000 تومان است.
پس از آنکه یک صبح تا عصر خود را در نمک آبرود گذراندیم، به سراغ ناهار رفتیم. بعد از آن، زمانی که در حال برگشت به خانه بودیم به سرمان زد که قایق بگیریم و دل به دریا بزنیم، آن هم با شکم های پر! جالب آنکه همه هم استقبال کردند.
راهی ساحل شدیم و پس از چانه زدن، برای نیم ساعت یک قایق موتوری را همراه با راننده اش با 50,000 تومان گرفتیم. راننده که کم وبیش از ما خوشش آمده بود، تصمیم گرفت دست به حرکات آکروباتیک بزند و زیگزاگ حرکت کند. حس ما هم آمیخته ای بود از ترس و هیجان. زمانی که به وسط دریای خزر رسیدیم و توقف کردیم، همه چیز فرق کرد. آرامش و سکوتی حکم فرما شده بود. ساحل خیلی دور بود.
در وسط آب ها به صحبت با قایق ران پرداختیم. از شغل اصلی اش که ماهیگیری بود، گفت. از ساخت و سازهای منطقه گفت و در آخر از تصمیم خود مبنی بر مهاجرت بت. در آخر هم زمانی که به ساحل برگشتیم دیگر انرژی نداشتیم و راهی خانه شدیم. شب هنگام، زمانی که به صحبت نشسته بودیم قرار بر این شد که روز بعد به جاده عباس آباد و در ادامه آن به کلاردشت برویم.
صبح روز بعد، خیلی زود بیدار شدیم و پس از صبحانه دل به جاده زدیم. تا ابتدای جاده عباس آباد سه ربع راه بود. زمانی که به عباس آباد رسیدیم، مثل همواره محو چشم انداز ها و کوه های زیبا و سبز آن شدیم. هرچه بالاتر می رفتیم هوا خنک تر می شد و جاده هم زیباتر. تا کلاردشت نزدیک به یک ساعت راه است.
در نزدیکی کلاردشت بود که به منطقه مکارود رسیدیم؛ مراتع و دشتی زیبا و سبز، چشم مقدارای بی نظیر و غیر قابل توصیف. تا چشم کار می کرد دشت و کوه بود.
10 دقیقه بعد به کلاردشت رسیدیم. داستان در این شهر کمی متفاوت بود. دیگر از بکری و زیبایی های این منطقه خبری نبود. شهر خیلی پیشرفت نموده بود. حتی در کوهپایه ها نیز ویلاهای کوچک و بزرگ قد علم نموده اند. تنها کاری که در کلاردشت کردیم این بود که از شیرینی های معروف این منطقه سوغاتی خریدیم.
در مسیر برگشت از جاده عباس آباد، در یکی از ده ها قهوه خانه کنار جاده ای توقف کردیم. پس از یک ساعت لذت بردن در آب و هوای مطلوب این منطقه، راهی متل قو شدیم.
به متل قو که رسیدیم، برای ناهار به یکی از رستوران های ساحلی رفتیم. زمانی که مشغول صرف غذا بودم ناگهان قایقی را در آب دیدم که با یک تسمه، چتری را در وسط آب ها در پی خود می برد.
تصمیم گرفتم بعد از ناهار به سراغ آن بروم. زمانی که به ساحل نزد متصدی آن رفتم، متوجه شدم که نام این بازی یا ورزش پاراسل است. از آنجایی هم که در پی تجربه های نو هستم، برای پاراسل نامم را نوشتم. هزینه برای هر نفر 70,000 تومان است.
پس از تدارکات لازم از طریق قایق ران و پوشیدن جلیقه از طریق من، سوار قایق موتوری شدیم تا به وسط دریا برویم. در وسط دریا سوار قایق اصلی مربوط به این ورزش شدیم. چتر رنگی باز شد و بعد از آن قایق ران با بستن تسمه و بندهای مخصوص، من را به عرشه قایق برد. طناب های چتر را با دو قلاب به شانه هایم بست. قایق آغاز به حرکت کرد و کابل فلزی آغاز به باز شدن.
من هم کم کم همراه چتر به پرواز در می آمدم. اول ماجرا به علت باز شدن کابل تکان های سنگینی را متحمل شدم. نزدیک سه، چهار دقیقه به جلو و عقب کشیده می شدم. خیلی ترسیده بودم؛ چراکه این اتفاقات در ارتفاع 5 متری آب می افتاد.
زمانی که بالاتر رفتم و شرایط ساکن شد، ماجرا فرق کرد. ابتدا دریا را دیدم. تا چشم کار می کرد آب بود. هیچ خبری از هم همه های شهر نبود. خودم بودم و یک چتر همراه با نجواهای خودم. از آن فاصله 50 متری قایق را هم ریز می دیدم. قایق که تغییر مسیر می داد، شهر را دیدم که چگونه تا پای کوه ها پیش رفته است. آدم های ساحل نقطه شده بودند و تنها ساخت و سازهای آن ها معلوم بود.
پس از نیم ساعت در هوا معلق بودن فرود آمدم و به ساحل برگشتم. تجربه ای بی نظیر و تکرارنشدنی بود. هیچ عکس و توصیفی نمی تواند آن حس و حال را توضیح دهد. در صورت سوار شدن پاراسل، حتما به یاد داشته باشید که گوشی خود را برای عکس گرفتن همراه خود نبرید؛ چراکه خطرناک و دست و پا گیر است.
پس از آن، زمانی که هنوز در فکر حال و هوای پرواز بودم به خانه برگشتیم. سفرمان رو به اتمام بود. وسایلمان را جمع و جور کردیم. روز بعد باید راهی تهران می شدیم.
صبح روز بعد پس از صبحانه حوالی ساعت 11 حرکت کردیم. این بار برای تنوع تصمیم گرفتیم از جاده قدیم به مرزن آباد برویم. جاده قدیم مسیر را نزدیک به 20 دقیقه طولانی تر می کرد اما چشم انداز هاش در قیاس با آزادراه شگفت انگیز بود.
در راه بازگشت نیز سعی کردیم از مسیر نهایت لذت را ببریم. جالب آنکه در طول مسیر زمانی که به جاده گاجره رسیدیم، متوجه شدیم که جاده به سمت پیست دیزین مسدود است و به نوعی توفیق اجباری شده بود!
در ادامه نیز در 15 کیلومتری کرج ناهار را در یکی از رستوران های کنار رودخانه صرف کردیم و پس از یک ساعت به جاده برگشتیم.
بعد از گذشتن از کرج و در نزدیکی تهران و دریاچه چیتگر، بار دیگر به ساخت و سازها و اسکلت های رنگارنگی رسیدیم که در کنار هم قد برافراشته بودند.
به هر ترتیب که بود، پس از رسیدن به ترافیک تهران، سفرمان تمام شد. سفری که از بلندای کوه تا فراز آب ها، از سازه های غول پیکر و رنگی تا کوه های یک رنگ و سبز، از منابع محدود طبیعت تا قدرت نامحدود انسان، از بی رحمی بشر تا سخاوت دریای بی کران، همه را دیدم.
منبع: کجارو