چرا به هیچ اسم دوست ندارم دوباره مدیر شوم؟

به گزارش مجله سفرنامه ترکیه، Quora Digest - Noa Elad؛ من در سال 2017 برای اولین و آخرین بار در زندگی ام وارد عرصه مدیریتی شدم و به اسم مدیر بخش مهندسی در شرکت Gusto انتخاب شدم که ای کاش نمی شدم چرا که در یک سالی که در نقش مدیر فعال بودم تمام بلا های جهان به سرم آمد و باعث شد من برای همواره از مدیر شدن انصراف بدهم.

چرا به هیچ اسم دوست ندارم دوباره مدیر شوم؟

شاید برای خیلی ها ارتقای مقام یک مهندس نرم افزار مساوی باشد با تبدیل شدن به مدیر یک تیم متشکل از مهندسان و ایجاد امکان بروز هر چه بیشتر دانش و توانایی های شخصی، اما برای من چنین چیزی به هیچ اسم رخ نداد. در اینجا می خواهم داستان ارتقای ناپیروز خودم را به مقام مدیریت با شما در میان بگذارم و فکر می کنم خواندن این داستان برای شما می تواند خیلی آموزنده باشد:

من بعد از به خاتمه رساندن تحصیلاتم در رشته علوم کامپیوتر برای کار در شرکت گاستو راهی سان فرانسیسکو شدم و از همان آغاز ورودم به شرکت توانستم خودم را در آنجا جا بیندازم و با هم تیمی هایم که همگی جزو برترین مهندسان نرم افزار بودند توانستیم دست به کار های بزرگی بزنیم و از جمله پیروز شدیم نرم افزار هایی را طراحی و فراوری کنیم که به درد کسب و کار های کوچک می خورد و به آن ها این امکان را می داد تا مزایای سلامت محور فوق العاده ای را به کارکنان شان ارائه دهند و به همین علت هم محصولاتی که تیم ما طراحی می کرد با استقبال بی نظیر مشتریان روبه رو می شد.

اوضاع کاری من خیلی خوب داشت پیش می رفت که اتفاقی افتاد که من انتظارش را نداشتم: بعد از سپری کردن یک سال خیلی پیروز در شرکت گاستو خبر رسید که مدیر شرکت قصد ترک آنجا و رفتن به شرکتی دیگر را دارد و یکی از کسانی که از طرف هیات مدیره شرکت برای جایگزینی او مد نظر است من هستم و آن ها بر این اعتقاد بودند که من برترین فردی هستم که می توانم جای خالی مدیر قبلی را پر کنم.

خود من هم از این اتفاق شادمان بودم و فکر می کردم تمام توانایی ها و مهارت های لازم را برای مدیر شدن و جانشینی مدیری که عملکردی درخشان از خود به ثبت رسانده دارم. به همین علت به محض ارائه پیشنهاد مدیریتی از طرف هیات مدیره شرکت، آن را پذیرفتم و خیلی زود به اسم مدیر شرکت معرفی شدم.

تا قبل از روز معارفه من به اسم مدیر شرکت، همه چیز برایم رویایی و فوق العاده بود و من با اعتماد به نفس بسیار بالایی به آینده ام به اسم مدیر یک شرکت مهندسی نگاه می کردم، چون معتقد بودم به خوبی از مراحل مختلف طراحی و فراوری محصولات، ریزه کاری های فنی و برنامه ریزی برای اجرای پروژه های کاری مرتبط با حوزه فعالیتی شرکت آگاهی دارم، اما در آن موقع یک چیز را فراموش نموده بودم و این بود که من نمی دانستم مدیریت یک شرکت مهندسی نرم افزار فقط به مسائل فنی مربوط نمی گردد و شامل مسائل دیگری از جمله روابط انسانی با کارکنان، انگیزه بخشی به آن ها و حل مسائل و چالش های گوناگونی هم می گردد که تا قبل از مدیر شدن من اصلا به آن ها فکر هم ننموده بودم.

اولین مشکل من به اسم مدیر این بود که نه خودم و نه هیچ کدام از هم تیمی هایم انتظار مدیر شدنم را نداشتیم و مدیر شدن برای همه یک نوع غافلگیری و سورپرایز به حساب می آمد. در نتیجه بعد از اعلام خبر مدیر شدنم همه کارکنان شرکت شوکه شده بودند و هضم کردن این خبر برای آن ها خیلی سخت بود. به همین علت هم بود که خیلی ها ارتقای مقام از یک مهندس نرم افزار به مدیر شرکت را قبول نداشتند و آن را یک جور شوخی تلقی می کردند.

در نتیجه بیشتر انرژی و تمرکز من در هفته های اول مدیریتم صرف این شد که چگونه می توانم کارکنان شرکت را متقاعد کنم که مدیر شدنم را بپذیرند؛ و همان جا بود که فهمیدم اگر فردی میخواهد در آینده به مقام مدیریتی ارتقا پیدا کند باید از قبل این موضوع را به همکارانش اعلام کند و آمادگی ذهنی لازم برای پذیرش خود به اسم مدیر را در بین همکارانش ایجاد کند. برای این کار کافی است به دیگران بگوییم: من به این علت و این علت شایسته ارتقای مقام و مدیر شدن هستم و خودم هم به این ارتقا علاقه مندم.

وقتی شما خود را نسبت به مدیر شدن علاقه مند و لایق نشان می دهید، هم مدیران ارشد شرکت و بعلاوه همکاران تان آغاز می نمایند به ارزیابی کردن شما و زیر نظر گرفتن عملکردتان و همین مساله باعث خواهد شد تا بازخورد های لازم به سمت شما سرازیر گردد که خود این بازخورد گیری می تواند به ایفای هر چه بهتر نقش مدیریتی تان در آینده یاری شایانی کند. شما با این اعلام آمادگی و بازخورد هایی که پس از آن می گیرید خودتان را به اسم یکی از کاندیدا های اصلی ارتقای مقام در شرکتی که در آنجا فعالیت می کنید مطرح می سازید و این نخستین گام شما خواهد بود در جهت مدیر شدن و ارتقای مقام.

داستان تلخ مدیر شدن اتفاقی من درس دیگری هم برایم داشت و آن این بود که من بدون داشتن هیچ گونه سابقه فعالیت مدیریتی به یک پست مدیریتی بسیار سطح بالا ارتقا پیدا کردم حال آنکه پست های مدیریتی سطح پایین و میانی را تجربه ننموده بودم و اصلا خودم را برای آن ها کاندیدا ننموده بودم و اصلا تجربه انجام مصاحبه های مدیریتی با زیردستان یا مشاوره دادن به دیگران را نداشتم.

یادم می آید چند روزی که از ارتقای مقام من به مدیر شرکت می گذشت که چندین نفر از همکاران سابقم نزد من آمدند و از من خواستند به آن ها برای حل مشکل بزرگی که در انجام پروژه شان به وجود آمده بود مشاوره بدهم، اما من که تا پیش از آن هیچ وقت خود را در مقام مشاور و حل نماینده مسائل قرار نداده بودم نتوانستم به آن ها هیچ یاریی کنم و آن ها دلسرد و سرگردان دفترم را ترک کردند و باز هم من فهمیدم که نه تنها مدیر خوبی نیستم، بلکه مشاور خوبی هم از آب در نمی آیم و نمی توانم نقش کسی را بازی کنم که دیگران بتوانند برای حل مسائل شان به او تکیه نمایند.

در نتیجه تداوم پیدا کردن همین شرایط نامطلوب بود که بعد از چند ماه تصمیم گرفتم استعفای خودم از مدیریت شرکت را تقدیم هیات مدیره کنم و اعضای هیات مدیره شرکت هم که گویا مثل خودم به اشتباه بودن تصمیم شان در انتخاب من به اسم مدیر شرکت پی برده بودند به سرعت با آن موافقت کردند و من هم تصمیم گرفتم در شرکتی دیگر به اسم مهندس نرم افزار مشغول به کار شوم و تصمیم گرفتم هیچ گاه و به هیچ اسم دوباره هوس مدیر شدن نکنم!

منبع: دنیای اقتصاد

منبع: فرارو
انتشار: 24 مهر 1400 بروزرسانی: 24 مهر 1400 گردآورنده: turkeyro.ir شناسه مطلب: 2006

به "چرا به هیچ اسم دوست ندارم دوباره مدیر شوم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا به هیچ اسم دوست ندارم دوباره مدیر شوم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید